این مقاله به بررسی تطبیقی مفهوم انسان کامل در دو حوزه روانشناسی و عرفان اسلامی میپردازد و شباهتها و تفاوتهای این دو دیدگاه را تحلیل میکند.
مقدمه
مقاله با تأکید بر این نکته آغاز میشود که انسان تنها در بعد مادی خلاصه نمیشود و دارای باطنی عمیق (نفس، روح، روان) است. هم عرفان و هم روانشناسی بر اهمیت «معرفت نفس» برای شناخت انسان تأکید دارند، اگرچه عرفان دامنه وسیعتری برای نفس قائل است.انسان کامل در روانشناسی
روانشناسی، بهویژه مکاتب انسانگرا و روانشناسی کمال، به تدریج به سمت مفهوم انسان کامل حرکت کردهاند. نظریهپردازان بزرگی مانند ویلیام جیمز، اریک فروم، کارل راجرز و آبراهام مازلو هر یک ویژگیهایی برای انسان سالم و کامل برشمردهاند:-
- آبراهام مازلو: انسان «خودشکوفا» را دارای ویژگیهایی مانند واقعگرایی، پذیرش خود و دیگران، خودانگیختگی، نیاز به خلوت، استقلال، تجارب عرفانی، خلاقیت و شوخطبعی غیرخصمانه میداند.
-
- کارل راجرز: برای رسیدن به کمال، بر سه شرط «گرمی و محبت بیقید و شرط»، «همدلی» و «صداقت» تأکید میکند و انسان کامل را فردی میداند که به تجربیاتش گشوده است، به خود اعتماد دارد و منبع ارزشگذاری درونی دارد.
-
- ویکتور فرانکل: انسان کامل کسی است که در زندگی به «معنا» دست یافته، احساس آزادی انتخاب میکند و مسئولیت زندگی خود را میپذیرد.
-
- اریک فروم: انسان کامل را «انسان بارور» مینامد که با عشق بارور (متشکل از توجه، مسئولیت، احترام و معرفت) به دیگران و جهان مینگرد.
انسان کامل در عرفان اسلامی
در عرفان اسلامی، انسان کامل اوج و غایت آفرینش است. عارفانی مانند محییالدین ابنعربی، عبدالکریم گیلالی، عزیزالدین نسفی و مولوی به تبیین این مفهوم پرداختهاند.-
- انسان کامل، خلیفه الله، مظهر تمام اسما و صفات الهی و آیینهٔ جامع حق است.
-
- او روح عالم است و جهان، کالبد او محسوب میشود.
-
- انسان کامل، واسطه فیض الهی بین حق و خلق است و دارای مقام «ولایت» و توانایی تصرف در عالم (با اذن خدا) میباشد.
-
- از نظر آنان، همه انسانها به صورت بالقوه کامل هستند، اما این کمال تنها در پیامبران و اولیای الهی به صورت بالفعل ظهور یافته است.
-
- راه رسیدن به این مقام، «سیر و سلوک» و پیمودن مراحل چهارگانه سفرهای اربعه (سفر از خلق به حق، از حق به حق، از حق به خلق و از خلق به خلق بالحق) و تزکیه نفس از طریق «ترکدنیا»، «تصفیه باطن»، «معرفت» و «عشق» است.
بررسی تطبیقی و نتیجهگیری
مقاله به مقایسه این دو دیدگاه میپردازد و به این نتایج میرسد:-
- شباهتها: هر دو مکتب به کمالطلبی ذاتی انسان، اهمیت خودشناسی، و ویژگیهایی مانند پذیرش، مسئولیتپذیری، خلاقیت و عشق توجه دارند. نظریههای روانشناسی انسانگرا گامهای بلندی به سمت مفاهیم عرفانی برداشتهاند.
-
- تفاوتها: نگاه عرفان به انسان کامل، بسیار گستردهتر، عمیقتر و متعالیتر است. عرفان، انسان کامل را در ارتباط با خدا و کل هستی تعریف میکند و برای او نقش «خلافت الهی» و «مرکزیت در عالم» قائل است. در حالی که روانشناسی بیشتر بر سلامت روان و تحقق استعدادهای فردی در همین جهان مادی تمرکز دارد.
-
- کمالپذیری: روانشناسی مسیر کمال را در چارچوب تواناییهای ذهن و روان انسان میبیند، اما عرفان، رسیدن به کمال را مستلزم «فنای در حق» و «بقای به خدا» میداند که فراتر از ابعاد مادی است.



